بیداری و پیشرفت این امت، به صحت آموزش و کیفیت پرورش آن بستگی دارد. منهج‌های زمینی و روش‌های بشری هر چقدر هم نیرومند و باتجربه باشد، باز هم برای نیل به کمالات عاجز است و نمی‌تواند با سرشت انسانی سازگاری داشته باشد؛ چرا که این منهج‌ها نمی‌تواند خالی از خواهش‌های نفسانی جاهلانه انسانی باشد یا به دور از دید تنگی باشد که همگام با ضعف مراقبت درونی انسان از خودش می‌آید. این احساس درونی صادقانه (مراقبت) بدون شک برای راهبرد کار آموزش و پرورش تاثیر بسزایی دارد. به همین دلیل بسیار بسیار مهم است که در روش‌های آموزشی و پرورشی پیامبر۶ تامل نماییم چرا که: 

اولاً: خداوند محمد ۶ را به عنوان معلم، تزکیه کننده، بشارت دهنده و هشداردهنده مبعوث کرده است. 

 (هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ...) [الجمعة: ۲] 

 «و او کسی است که از میان درس ناخواندگان، رسولی از خودشان مبعوث گردانید که آیات او را برایشان تلاوت می‌کرد و ایشان را تزکیه می‌نمود و کتاب و حکمت به آن‌ها می‌آموزید». 

از جابر بن عبدالله ۲نقل شده که پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم-  فرمود: «خداوند مرا مبعوث نکرده تا سبب شقاوت بندگان یا خواستار سختی و مشقت آن‌ها باشم، بلکه مرا مبعوث گردانیده تا معلم و آسان کننده باشم» (روایت مسلم ۱۴۷۸). 

پس حکمت از بعثت پیامبر ۶این است که به تمام مردم آموزش دهد، به همین دلیل تمام زندگانی او۶آموزش و پرورش بود و این باعث می‌شود این زندگانی سرشار از روش‌های تربیتی و آموزشی باشد. 

دوماً: به پیامبر ۶ «کمال انسانی» عطا شده است. او از اشتباه در تبلیغ دعوتش معصوم شده است؛ اشتباهی که طبیعتاً دراین دعوت طعن وارد می‌کرد. حال سوالی اینجا مطرح می‌شود: آیا شخص عاقلی وجود دارد که برای رسیدن به رضایت پروردگارش حریص باشد و بین این دو مورد، اولی را برنگزیند؟! 

۱-پیروی از شخص معصومی که سیر بر راه مستقیم خداوند را برای او ضمانت می‌کند. 

۲-پیروی از شخصی که نمی‌توانیم ضمانت کنیم عاقبتش ختم به خیر و نجات می‌شود یا به هلاکت می‌رسد و همچنین نمی‌توانیم ضمانت کنیم او بر راه حق استقامت می‌کند یا نه. 

به پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم– با اینکه بی‌سواد بود- علمی عطا شد که به هیچ بشری داده نشده بود: 

 (وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً) [نساء: ۱۱۳] 

 «و (خداوند) به تو چیزی را آموزش داد که نمی‌دانستی و فضل و کرم خداوند به تو بسی بزرگ بود». 

سوماً: چرا که پیامبر ۶با شرایط‌های مختلفی رو به رو شده است، شرایط‌هایی که ممکن است در هر زمان و مکانی یک معلم یا مربی با آن‌ها روبرو شوند. هیچ شرایط یا حالتی نیست که یک مربی یا معلم با آن روبرو شود مگر اینکه‌‌ همان حالت یا شبیه آن حالت یا چیزی نزدیک به‌‌ همان حالت و شرایط را می‌توان در زندگی پیامبر ۶پیدا کرد. پیامبر ۶هم فقر دیده هم غنی؛ هم در امنیت به سر برده هم در ترس؛ هم نیرومند بوده هم ضعیف، هم پیروزی چشیده هم شکست... 

او روزهایی یتیم بوده، روزهایی مجرد، روزهایی متأهل، روزهایی پدر... و با هر مرحله و حالت متناسب با آن تعامل می‌کرد. 

پیامبر ۶سرپرستی اعراب را به عهده گرفت. او آن‌ها را دعوت نمود به ایشان آموزش داد و به بهترین وجه تربیتشان کرد با وجود اینکه سنگدل بودند و طبیعت و اخلاقی خشن داشتند و مزاجشان با هم متناقض و ناسازگار بود. 

جعفر بن ابی طالب درباره آن‌ها می‌گوید: ما قومی بودیم که اهل جاهلیت بودیم؛ بت‌ها را می‌پرستیدیم، گوشت مرده می‌خوردیم، کارهای زشت را انجام می‌دادیم و صله‌ی رحم را قطع می‌کردیم و به همسایه‌هایمان بدی می‌کردیم و هر کس در بین ما نیرومند بود ضعیف را از بین می‌برد... (مسند احمد۲۱۴۶۰) 

پیامبر۶جور و جفایی که در آن به سر می‌بردند را تحمل می‌کرد و بر آزار و اذیتشان صبر نمود تا اینکه به بهترین امت تبدیل شدند، بعد از اینکه ارزش و بهایی نداشتند. 

 (وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ) [الجمعة: ۲] 

 «اگرچه پیش‌تر در گمراهی آشکاری بودند». 

کسی به دوران جاهلیت قبل از اسلام بنگرد و ببیند که مردم چگونه در دوران سرنگونی فطرت و عقیده و اخلاق می‌زیسته‌اند، می‌فهمد که نقش پیامبر ۶چقدر پررنگ بوده است. او در یک مدت زمان اندک دگرگونی بزرگی به وجود آورده است. 

 «کارلیل» وضعیت اعراب قبل از بعثت و بعد از آن را با هم مقایسه می‌کند و گوید: آن‌ها قومی بودند که کارشان جنگ و شمشیرکشی در صحرا بود و چند قرن بود که به آن‌ها هیچ توجهی نمی‌شد. پس زمانی که پیامبر عربی آن‌ها نزد آن‌ها رفت در علوم و عرفان به مرکز توجه‌ها تبدیل شدند و پس از اینکه اندکی بیش به نظر نمی‌آمدند پر جمعیت شدند و بعد از ذلالت و پستی به عزت و سربلندی رسیدند و هنوز یک قرن (از بعثت پیامبرشان) نگذشته بود که جای جای زمین از نور عقل و علم آن‌ها روشن گشت. 

چهارم: تبلیغات گمراه کننده همواره منادی آن بوده و هست که روش‌های آموزشی و پرورشی خودمان را از غربی‌های مادی گرا و ژاپنی‌های بت پرست برگیریم؛ بدون آنکه به بنیاد‌ها، ارزش‌ها و مبانی شرعی توجهی نماییم. ممکن است ما گاهی از دانش و روش‌های آن‌ها استفاده ببریم- برای مثال از روش آن‌ها برای رساندن اطلاعات می‌توانیم استفاده ببریم چون برای دست یافتن به نتیجه، به تجربه، مطالعه و تلاش فراوان دست زده‌اند و در بیشتر اوقات درست به هدف زده اند- اما اگر چیزهایی را از آن‌ها برگیریم که مبانی و ارزش‌هایمان را پایمال می‌کند پس به هیچ عنوان درست نیست که در رد کردن و ایستادگی در برابر آن دچار اختلاف شویم. 

بسیار ناراحت کننده است وقتی می‌بینیم دولت‌های غربی کافر از مبانی ما دفاع می‌نمایند و می‌ترسند ارزش‌هایی که بدان باور داریم پایمال شود در حالی که مسلمانان – این ملت جاودانه- را می‌بینی که انگار دستکاری کردن مبانی و ارزش‌هایشان به آن‌ها هیچ ربطی ندارد. آیا نباید نسبت به این ارزش‌ها، توجه و غیرتی داشته باشند؟ 

نکته: وقتی می‌خواهیم طبق منهج صحیح آموزشی و پرورشی پیامبر ۶عمل نماییم باید بین صفات پایدار در زندگی او ۶و صفاتی که لازمه‌ی وضعیت‌های معینی بوده و تعامل‌های به خصوصی را به وجود آورده، تفاوت قائل شویم. برای مثال: 

 «جدیت و کار و تلاش» ویژگی ثابتی در منهج پیامبر (ص) هست و اگرچه در مقابل می‌توان برای «شوخی و تفریح» مثال‌های متعددی در سنت و سیرت پیامبر (ص) پیدا کرد اما همچنان محدودند و این مفهوم را نمی‌رسانند که منهج تربیتی را به منهج بذله گویی و لطیفه گویی تبدیل نماییم. (لطیفه‌هایی که پایه‌اش طنز و بازی باشد). چیزی که سیرت پیامبر (ص) توجه‌ها را جلب می‌نماید زیاد بودن راه و روش‌هایی است که او (ص) برای آموزش و تربیت امت به کار برده است. شاید نتوان تمام این روش‌ها را بیان کرد یا مناسب نباشد که در این کوتاه سخن تمام آن‌ها را آورد، اما من در اینجا بعضی از این روش‌ها را می‌آورم روش‌هایی که فکر می‌کنم نیاز فراوانی بدان داریم: 

اولاً: خوش آمدگویی و گرم گرفتن و خوب استقبال کردن

گاهی ما با دانش آموز، شخص دعوت شده یا متربی طوری رفتار می‌نماییم انگار صاحب منّت و فضل هستیم و می‌پنداریم احتیاجی نیست که خوش آمد بگوییم، با او گرم بگیریم و استقبال خوبی از او به عمل آوریم. بلکه شاید می‌پنداریم اگر تنها او را بپذیریم پس برای بزرگداشت او کافی است. 

حقیقت نیز این است که پدر یا مربی حق بزرگی بر گردن متربی دارند؛ اما تنها زمانی این حق محقق می‌شود که فرزند یا متربی را با این حق آشنا بسازند و در قلب او بزرگداشت و احترام اهل فضل را بکارند – آن هم با استفاده از روش‌های تشویق کننده تربیتی و گام‌هایی که باید برداشته شود-

هر کس با پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- برخورد می‌کرد- اگر چه برای بار اول هم بود- گرمی، خوش آمدگویی و استقبالی از او می‌دید که وجودش جذب او می‌شد و از گفت‌و‌گوی با او احساس آرامش می‌کرد. 

روزی صفوان بن عال (رض) نزد پیامبر (ص) آمد و گفت:‌ای رسول خدا! من آمده‌ام تا علم و دانش بجویم. پیامبر (ص) فرمود: خوش آمدی‌ای جویای علم؛ همانا شخصی که جویای علم است، فرشتگان با بال‌هایشان او را می‌پوشانند، سپس به خاطر محبتشان بدان چه می‌طلبد، به روی هم سوار می‌شوند تا اینکه به آسمان دنیا می‌رسند (جامع بیان العلم و فضله۱/۱۵۵) 

به نظر شما این گرمی و خوش آمدگویی چگونه بر وجود صفوان اثر می‌گذارد... آیا ممکن است او از این پس، از جستن علم دست بکشد. 

گاهی دانش آموزی می‌آید تا در حلقه‌ای قرآنی یا یک فعالیت و کار خیری شرکت نماید اما با مقداری سردی مواجه می‌شود: (... اشکالی ندارد، کنار هم کلاسی‌هایت بشین...) بدون اینکه یک کلمه خوش آمد بشنود؛ بلکه ممکن است برعکس با یک سری شرط و شروط‌های سخت نیز مورد استقبال قرار بگیرد (مثلاً شروطی برای پذیرفته شدن و داخل شدن در آن فعالیت) و تمام این‌ها ممکن است کاری کند شخص از هرجا آمده برگردد. 

برعکس گاهی نیز شنیده می‌شود برای اعضای جدیدی که در دوره‌های آموزشی یا در فعالیت‌های مثبت و نیکو شرکت می‌نمایند جشن استقبال و خوش آمدگویی برگزار می‌شود و این در وجود این افراد بسیار رغبت می‌کارد تا ادامه دهند. 

-از ابی رفاعة (رض) نقل شده که فرمود: سرانجام به پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم-  رسیدم در حالی که خطبه می‌خواند. گفتم:‌ ای رسول خدا! مردی غریب نزد تو آمده که می‌خواهد درباره‌ی دینش سوال بپرسد و نمی‌داند دینش چیست. پس فرستاده‌ی خدا (ص) نزد من آمد و خطبه‌اش را کنار گذاشت تا به من رسید. پس صندلی‌ای برای او آوردند که به نظرم پایه‌هایش آهنی آمد. رسول خدا (ص) به روی آن نشستند و از آنچه خداوند به او یاد داده بود، یاد دادند. سپس دوباره رفت و خطبه‌اش را به آخر رساند. (روایت مسلم ۸۷۶) 

به خدا قسم بسیار عجیب است! او خطبه‌اش را متوقف می‌کند و نزد دانش آموزی می‌نشیند! چه استقبال گرم و بزرگداشتی بیشتر از این... واقعاً این روش چقدر در وجود دانش آموز و دانشجو رغبت به وجود می‌آورد؟! آیا ما آموزگاران و مربیان می‌توانیم مثلاً از سر میز صبحانه – در مدرسه – بلند شویم تا جواب سوال دانش آموز را بدهیم؟ یا هنگامی که متربی – برای حل مشکل، یا برای جواب دادن به یک سوال- یا یک تماس تلفنی، لذت خواب را از چشمان ما می‌رباید، چه برخوردی از ما می‌خواهد دید؟ روی خوش و طیب نفس یا چیزی دیگر؟ 

-پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- از نمایندگان و فرستادگان دیگر قبایل استقبال می‌نمود و با ایشان به نیکی رفتار و گفتگو می‌کرد. او برای استقبال و گفت‌و‌گو کردن با آن‌ها لباس مخصوصی می‌پوشید و سخنوری را تعیین می‌نمود تا به اجازه‌ی او برایشان سخنرانی کند تا احساس نمایند پیامبر (ص) توجه زیادی به آن‌ها دارد. مثلاً زمانی که نمایندگان عبدالقیس آمدند، پیامبر (ص) به ایشان خوش آمد گفت و فرمود: «خوش آمدید‌ای قومی که نه دچار ذلت هستید و نه ندامت» (روایت بخاری ۴۳۶۸) 

دوماً: نرم خویی، مهربانی و صبوری

 (فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ) (آل عمران/ ۱۵۹) 

 «پس به سبب رحمت الهی است که تو با آنان نرم خو و (مهربان) شدی، و اگر تندخو و سخت دل بودی، قطعاً از اطراف تو پراکنده می‌شدند.» 

پیامبر (ص) نرم خویی را یکی از عوامل رسیدن به کمال و پیروزی دانسته‌اند. از عائشه (رض) روایت شده که فرمود: پیامبر (ص) فرمودند:‌ای عائشه! خداوند خود رفیق (نرم خو و مهربان) است و رفق (نرم خویی و مهربانی) را دوست دارد، و در ازای مهربانی و نرم خویی پاداشی را می‌دهد که در ازای درشتی و تندی نمی‌دهد، و در ازای مهربانی و نرم خویی پاداشی را می‌دهد که در ازای چیزهای دیگر نیز نمی‌دهد (روایت مسلم ۲۵۹۳). 

در حدیثی دیگر از جریر بن عبدالله روایت شده که پیامبر (ص) فرمودند: «کسی که از نرم خویی و مهربانی محروم مانده، از خیر و خوبی محروم مانده است. (روایت مسلم ۲۵۹۲) 

 «نرم خویی و مهربانی» یک قاعده‌ی بزرگ در هنر ارتباط با دیگران است و پیامبر (ص) فرمودند: «همانا من برای شما به منزله‌ی پدر هستم و همانند یک پدرچیزهایی را به شما می‌آموزم؛ پس هر‌گاه یکی از شما خواست مدفوع کند نه رو به قبله باشد نه پشت به آن...» (روایت ابوداود (۸) حدیث حسن) 

توجه کن پیامبر (ص) چگونه شروع آموزش را با یک روش لطیف آغاز نموده است و این روش بر وجود شنونده چه تاثیر شگرفی خواهد داشت...!! 

از مالک بن حویرث (رض) روایت شده که گفت: ما نزد رسول الله (ص) آمدیم در حالی که جوانانی هم سن و سال بودیم و بیست شب نزد او ماندیم. فرستاده خدا مهربان و نرم خو بود، وقتی که گمان برد ما مشتاق خانواده‌هایمان شده‌ایم، از ما سوال کرد چه کسانی را ترک کرده‌ایم، پس ما هم به او گفتیم؛ او فرمود: به سوی خانواده‌هایتان برگردید و نزد آن‌ها بمانید و به ایشان آموزش دهید. (روایت بخاری ۶۰۰۸) 

این مهربانی پیامبر (ص) در حق این جوانان یک نکته مهم در بردارد و آن هم این است که باید طبیعت نفس آدمی را مراعات نماییم؛ چیزی که شاید بعضی از مربیان به بهانه «جدیت و محکم کاری» از آن غافل شوند و این سبب می‌شود تکلیفی برای متربیان نمایند که طاقت آن را نداشته باشند و باعث می‌شود از جمع دلسرد و بریده شوند. 

همچنین زمانی به نرم خویی و مهربانی نیاز پیدا می‌کنیم که یک خطای غیر عمدی رخ می‌دهد. گاهی یک خطا آن چنان وجود آدمی را درگیر خود می‌کند که فراموش می‌کند باید با آن با مهربانی و نرم خویی رفتار نماید، در نتیجه میل شدیدی در شخص به وجود می‌آید که فرد خطاکار را از کارش باز بدارد و او را ادب نماید. 

از انس (رض) روایت شده که گفت: بادیه نشینی آمد و در گوشه‌ای از مسجد ادرار کرد، مردم او را از این کار بازداشتند، پیامبر (ص) آن‌ها را نهی کرد. وقتی کارش را تمام کرد پیامبر (ص) دستور داد آبی بیاورند؛ پس بر روی آن ریختند. (روایت بخاری ۲۲۱) 

و در روایتی دیگر آمده که پیامبر (ص) به آن بادیه نشین گفتند: این مساجد جای ادرار کردن و چیزهای کثیف نیست. بلکه جایی است برای ذکر الله عزوجل و نماز و قرائت قرآن. (روایت مسلم ۲۸۵) 

به این موقعیت توجه کن. اگر مثلاً همین اتفاق در مسجد محله شما روی بدهد – اگرچه یک طفل شیرخوار باشد که در مصلای زنان ادرار کند- مادرش چقدر باید حرف‌های درشت و شاید دشنام بشنود؟! و این اتفاق چند روزی به صحبت جماعت مسجد و مردم محله می‌شود. 

 با نرمی و مهربانی رفتار کردن به نفس آدمی اطمینان و آرامش می‌بخشد. همچنین باعث می‌شود درک مشکل و تعامل با آن، برای رسیدن به هدف با موفقیت بیشتری همراه باشد (دقیقاً برعکس نگرانی، که اگر با یک مشکل همراه شود موفقیت کمتری حاصل می‌آید). 

سوماً: مدح و ستایش و تشویق

مدح و ستایش و تشویق و پررنگ کردن نقاط پنهان کمال در نفس آدمی و تحسین آن، یکی از روش‌های منهج گرامی پیامبر (ص) هست. 

هدف از ستایش و تشویق این است که خود شخص ستایش شده آن صفت را پررنگ ترکند و افراد دیگر سوق داده شوند تا آن‌ها هم نوآوری کنند و رقابت بینشان به وجود آید. 

اما برای ستایش و تشویق کردن شروطی هم وجود دارد: 

۱-این ستایش و تشویق واقعی باشد و واقعاً آن شخص آن صفت را داشته باشد. 

۲-شخص ستایش شده قابل اعتماد باشد (و با مدح و ستایش شدن دچار کبر و غرور نشود) 

۳-توانایی دستیابی به هدف را داشته باشد. 

از ابوهریره (رض) روایت شده که گفت:‌ای رسول خدا! چه کسی روز قیامت از همه خوشبخت‌تر هست؟ پیامبر (ص) فرمود:‌ای ابوهریره گمان نیز می‌کردم که کسی پیش از تو این حدیث را از من نپرسد؛ چون دیده‌ام چقدر شوق و رغبت داری احادیث را فرا بگیری... (روایت بخاری ۹۹) 

از ابی بن کعب (رض) روایت شده که پیامبر (ص) فرمود:‌ای ابا منذر! چه آیه‌ای از آیه‌های کتاب خدا که نزد خود داری (آیه‌هایی که می‌دانی) با عظمت‌تر است؟ گفتم: خدا و پیامبر او دانا‌تر هستند. فرمود: ابامنذر چه آیه‌ای از آیه‌های کتاب خدا که نزد خود داری باعظمت‌تر است؟ گفتم: (اللهُ لا إله إلّا هُوَ الحیُّ القَیّوم) پس ایشان به سینه‌ی من زدند و فرمودند: علم گوارای تو باد ابامنذر. (روایت ابوداود ۱۴۶۰) 

ببین چقدر در این احادیث تشویق و توجه نهفته شده است. واقعاً چقدر می‌تواند تشویق در وجود دانش آموز محبت علم را بکارد و واقعاً چقدر می‌تواند به پیش بردن گام‌های تربیتی سرعت ببخشد!! و دقیقاً برعکس؛ اگر ما زیاد سرزنش و توبیخ نماییم یا در مقابل هر موفقیتی که متربی به دست می‌آورد سکوت کنیم؛ پیش برد گام‌های تربیتی دچار افت می‌شود. 

شاید گاهی نیز بتوانیم از مدح و ستایش و تشویق برای تثبیت و پشتیبانی از یک رفتار معین استفاده نماییم یا متربی را با این روش به کاری مهم راهنمایی کنیم که استعداد و توانایی انجام آن را دارد. 

بسیاری از توانایی‌ها و بسیاری از کسانی که توانایی‌ها یا موهبت‌هایی دارند ممکن است کم کم پژمرده شوند وشاید بمیرند چون کسی را ندارند که با کلمه‌ای مدح و ستایش آن‌ها را به جلو براند و با جمله‌ای تشویق آن‌ها را به بالا بکشاند. 

وقتی ما کسانی را که توانایی‌هایی دارند مورد ستایش خود قرار می‌دهیم نع تنها با این کار، تلاش آن‌ها را تثبیت می‌نماییم و از آن محافظت می‌کنیم بلکه شاید افرادی را به تحرک واداریم که روش دیگری برای این کار وجود نداشته باشد...!! 

چهارم: تربیت تدریجی و مراعات حال متربی

وقتی به معنای لغوی «تربیت» بنگریم؛ می‌فهمیم معنای نمو و زیاد شدن می‌دهد. همچنین معنای «تدریجی انجام شدن» می‌دهد. (چرا که تربیت، تلاش‌هایی متراکم و انباشته هست که بعضی از آن بعضی دیگر را پشتیبانی می‌کند. همچنین وقتی می‌گوییم: تربیت شد یا نشأت گرفت یا علم و ادب آموخت زمان در آن مشخص و قابل حس است؛ چون «تربیت شدن»، «نشأت گرفتن» و «علم و ادب آموختن» ابداً نمی‌تواند یکباره حاصل شود، بلکه حاصل مراحلی متوالی است). دلیل آن هم این است که جوانبی که در نفس بشر نیازمند تربیت و اصلاح هستند، آنقدر گسترده، زیاد و متنوع می‌باشند که بسیار مشکل و شاید غیر ممکن هست که به یکباره و تنها در یک برهه‌ی زمانی کوتاه و با یک بار تلاش نمودن حاصل آیند. 

نکته‌ی دیگر آن است که متربیان و دانش آموزان هم فهم ادراکی یکسان ندارند هم حرص و رغبتی یکسان. 

شریعتی که از جانب خداوند با حکمت و آگاه نازل شده بر اساس قانون تدریج بود و به مردم فرصت می‌داد تمرین کنند شریعت را قبول نمایند و براین شریعت پرورش یابند. 

مردم از ابتدا به چیزهایی دعوت می‌شدند که بر اساس درجه‌ی اهمیتشان درجه بندی شده بود و همین طور این روند ادامه پیدا کرد. به همین خاطر ابتدا از مردم خواسته شد موحد و یکتاپرست شوند. وقتی نفسشان بر توحید استقرار پیدا کرد، دستور آمد تا فریضه‌ها را به جا آورند، سپس بقیه شریعت‌ها و احکام. 

عائشه (رض) می‌فرماید: از اولین آیاتی که از کتاب خدا نازل شد سوره‌ای بود که به طور مفصل درباره بهشت و دوزخ یاد کرده بود تا زمانی که مردم به اسلام روی آوردند؛ سپس حلال و حرام نازل شد و اگر اولین چیزی که نازل می‌شد این بود که «شراب ننوشید» حتما می‌گفتند: هیچ‌گاه شراب را‌‌ رها نمی‌کنیم و اگر (اولین چیزی که) نازل شده بود این بود که «زنا نکنید» حتما می‌گفتند: هیچ‌گاه زنا را‌‌ رها نمی‌کنیم (روایت بخاری ۴۹۹۳) 

منهج پیامبر (ص) برای آموزش و پرورش بر اساس «قانون تدریج» و «مراعات حال» متربی بود. 

از ابن ماجه از جندب بن عبدالله (رض) روایت شده که گفت: «ما جوانانی نیرومند بودیم و قبل از اینکه قرآن را بیاموزیم ایمان را آموخته‌ایم؛ سپس قرآن را آموختیم و این سبب شد ایمانمان به آن بیشتر شود. (روایت ابن ماجه/ باب ایمان حدیث شماره ۶۱) 

گاهی چقدر عجله می‌کنیم تا دانش آموزان قرآن را حفظ نمایند، آن هم زمانی که ایمان در وجودشان مستقر نشده است و چه مواردی که دیده‌ایم دانش آموزی نزدیک بوده تا حفظ قرآن را به پایان برساند اما‌‌ رها کرده و رفتارش تغییر نموده است. دلیل آن هم این بوده که ساختن بنیان ایمان همگام با حفظ قرآن صورت نگرفته است. من با این سخن، بر نقش تربیت و ساخت بنیان ایمان تاکید می‌کنم و از اهمیت حفظ قرآن نمی‌کاهم. 

همچنین باید بدانیم برای اینکه به قانون «تدریج و مراعات حال» متربی عمل نماییم – تا آموزش و پرورش صحیح داشته باشیم – باید: 

۱-آنچه را که باید به تاخیر بیندازیم جلو نیندازیم. 

۲-افراد ویژه‌ای را انتخاب نماییم (نه همه را) تا آموزش داده شوند آن هم به خاطر مراعات فهم و درکشان و مصالحی که باید رعایت شود. 

در صحیح بخاری بابی وجود دارد به نام «انتخاب قومی برای آموزش گرفتن چون ممکن است همه افراد فهم و درک لازم را نداشته باشند». در رابطه با همین موضوع حدیثی از انس (رض) روایت شده که گفت: برای من گفته شد که پیامبر (ص) به معاذ فرمود: هر کس در حالی با الله ملاقات کند که چیزی را شریک او قرار نمی‌دهد وارد بهشت می‌شود. معاذ گفت: آیا به مردم بشارت ندهم؟ (پیامبر (ص)) فرمود: نه، می‌ترسم مردم اتکال کنند. (اتکال نوعی توکل است. در اینجا منظور توکل نابه جا و بدون اخذ اسباب است). 

العیینی (رحمه الله) در این باره گفته است: در این حدیث پیامبر (ص) تاکید کرده است علم دقیق باید به افرادی آموزش داده شود که می‌توانند آن را نزد خود نگه دارند و درست آن را درک نمایند، نه کسانی که شایسته نیستند و ترس آن می‌رود که به خاطر درک پایینشان آسان بگیرند و خودشان را از انجام تکالیف مرخص بدانند و دچار اتکال شوند. 

بخاری در کتاب صحیح خود از علی بن ابی طالب روایتی را به صورت معلق نقل کرده که او (رض) فرموده: 

با مردم درباره‌ی چیزهایی صحبت کنید که می‌شناسید؛ آیا دوست دارید به خدا ورسولش (ص) دروغ بسته شود. (بخاری ۱۲۷) 

همچنین مسلم در کتاب خود نقل کرده که عبدالله بن مسعود (رض) فرموده: «اگر سخنی به قومی بگویی وآن سخن از حد فهم ودرکشان فرا‌تر باشد حتماً برای بعضی از آن‌ها (همین سخن) مایه‌ی فتنه خواهد بود» (مقدمه/ باب نهی از گفتن هر آنچه که شنیده). 

آموزش و پرورش این نیست ه معلم یا مربی اطلاعاتش را به نمایش بگذارد، بله یک روند کامل است. برای اینکه انتهای این کار درست و صحیح باشد و کار تکمیل شود، باید ستون‌ها و پایه‌های ابتدایی صحیح باشند. در همین رابطه شیخ الاسلام می‌گوید: اگر ابتدای کار، صحیح و درست باشد کار تکمیل می‌شود و به انت‌ها می‌رسد. 

روش «ربّانی‌ها» نیز همین گونه بوده است؛ ربّانی‌هایی که خداوند آن‌ها را ستایش نموده و فرموده است: (وَلَکِنْ کُونُوا رَبَّانِیینَ بِمَا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ) [آل عمران/۷۹] 

 «بلکه ربّانی و خدایی باشید، چون کتاب (آسمانی) را آموزش می‌دادید و درس می‌خواندید». 

بخاری در کتاب خود نقل کرده که ابن عباس (رض) فرموده: «ربّانی» کسی است که مردم را تربیت می‌ند- او ابتدا چیزهای کوچک را به مردم آموزش می‌دهد سپس چیزهای بزرگ را-

همچنین لازم است برای رعایت حال دانش آموز و مبتدی به نکته‌ی دیگری نیز توجه نماییم و آن این است که در هر مرحله، آموزش و پرورشی به دانش آموز یا متربی ارائه نماییم که با آن مرحله تناسب داشته باشد؛ چون هر سنی با میزان به خصوصی فهم و بلوغ عقلی همراه است که بسیار دشوار است این فهم فرا‌تر از این باشد. همچنین هر دوره و هر سنی با مشکلاتی همراه است که تنها اندکی از آن را می‌توان هر بار حل نمود، به همین خاطر اعتقاد داریم که عجله دشمن اول تربیت است... شخصیت ما دارای بعدهای متعددی است که تنها زمان آن را پخته می‌سازد. 

ابن سیرین در این باره می‌گوید: «انک ان کلفتنی ما لم اطق سائک ما سرک منی من خلق» 

 «اگر مرا به چیزی مکلف کنی که طاقت و توان آن را نداشته باشم از اخلاقی که از من سر خواهد زد ناراحت خواهی شد. ممکن است بعضی از مربیان در برخی از مراحل سنی، بخواهند دارویی بیشتر به متربی خود بدهند و این ممکن است گاهی شکل نازیبایی از تربیت برجای بگذارد: (قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیءٍ قَدْرًا) (الطلاق/۳) 

 «مسلماً الله برای هر چیزی اندازه‌ای قرار داده است». 

پنجم: استفاده از رویداد‌ها

هر روزی که خورشید در آن طلوع می‌کند، رویدادهای تازه‌ای اتفاق می‌افتد و حوادث تازه‌ای در این عالم می‌گذرد. آموزگار دانا و مربی با فراست باید از این رویداد‌ها همانند پیامبر (ص) برای کار آموزش و پرورش استفاده ببرد. مسلم بن جابر (رض) روایت کرده: «پیامبر (ص) از بلندی‌های مدینه آمدند و از بازار گذشتند. مردم دو طرف او بودند او از کنار یک بچ ه بز مرده‌ای که گوش‌های کوچکی داشت گذشت. او بچه بز را گرفت، پس گوشش را گرفت و فرمود: کدام یک از شما می‌خواهد با یک درهم این مال او باشد؟ گفتند: با هیچ نمی‌خواهیم مال ما باشد، ما با آنچه کنیم؟ فرمود: دوست دارید مال شما باشد؟ گفتند: به خدا قسم اگر بچه بز زنده بود هم ما گوش آن را نمی‌خواستیم چه برسد به اینکه مرده است؟! فرمود: به خدا قسم نزد خدا دنیا پست‌تر از این (گوش بچه بز) برای شما هست.» (روایت مسلم۲۹۵۸) 

چقدر ممکن است همانند این اتفاق یا چیزی شبیه به این اتفاق را ببینیم و کوچک‌ترین توجهی به آن نکنیم. 

روایت شده جریر بن عبدالله بجلی (رض) گفته است: «شبی کنار پیامبر (ص) نشسته بودیم. او به ماه شب چهارده نگاهی انداخت و فرمود: همانا شما همانگونه که این ماه را می‌بینید پروردگار خود را روز قیامت خواهید دید- و شما همدیگر را در دیدنش انکار نخواهید کرد- پس اگر توانستید مغلوب (مشغولیت‌ها) نشوید و نماز صبح و عصرتان را به جا آورید پس حتما این کار را بکنید.» (روایت بخاری ۵۵۴) 

چقدر ممکن است ماه شب چهارده را ببینیم؟ چقدر ممکن است آن را با فرزندان یا دانش آموزان خود ببینیم و از این فرصت برای یادآوری این اتفاق در بهشت بهره نگیریم (زمانی که مومنان پروردگارشان را در بهشت خواهند دید). ما می‌توانیم از این اتفاق برای یادآوری نماز و عظمت آن نیز بهره بگیریم، چون نماز نیز همچون ماه نور است (الصلاة نور) و همچون ماه زیبایی دارد و مردم باید دوستش بدارند. 

اگر ما ذهن خود را به کار بگیریم قطعاً می‌توانیم برای راهنمایی متربیان راهکارهایی را با استفاده از این روش بیابیم. ممکن است بعضی از مردم این انتقاد را کنند و بگویند این احادیث از پیامبر (ص) خبرهای غیبی است که تنها پیامبر (ص) از طریق وحی از آن‌ها اطلاع پیدا می‌کرده و برای مردم می‌آورده و ما چنین دسترسی‌ای به وحی نداریم. ما در جواب می‌گوییم: بله صحیح است؛ ولی ما می‌توانیم راهکارهای دیگری را برگیریم (که نیاز به اخبار غیبی نباشد) مثلاً می‌توانیم وقتی صحبت از زیبایی‌های دنیا می‌شود نعمت‌های بهشت را یادآوری کنیم و وقتی صحبت از آتش و آتش سوزی و عذاب‌های دنیوی می‌شود عذاب آخرت را یادآوری نماییم؛ همانگونه که پیامبر (ص) نیز فرموده‌اند: «این آتشی که شما می‌بینید بنی آدم می‌افروزد جزئی از هفتاد جزء گرمای جهنم است.» (روایت مسلم ۲۸۴۳) 

بسیار ممکن است پیش بیاید در مجلسی اطراف آتش بنشینیم وخود را گرم کنیم یا غذایی بپزیم. سوال اینجاست که چقدر می‌توانیم از همین رویداد استفاده ببریم؟ ما می‌توانیم به متربیان بگوییم: می‌بینید چگونه آتش هیزم را می‌سوزاند، حسادت نیز نیکی‌ها را می‌بلعد‌‌ همان گونه که آتش هیزم را می‌بلعد. 

همچنین می‌توانیم وقتی خود را با آتش گرم کرده‌ایم به متربیان خود بگوییم مسلمانانی هستند که بی‌خانمان هستند و روزگار می‌گذرانند و نه خانه‌ای دارند که پناهگاه‌شان باشد و نه آتشی که آن‌ها را گرم کند. 

ممکن است از یک رویداد چندین درس عبرت برگیریم ولی شاید گاهی مناسب نباشد تمام این عبرت‌ها را بیان نماییم بلکه باید سودمند‌ترین آن‌ها را انتخاب کنیم؛ چیزی که به واقعیت زندگی حالمان نزدیک‌تر باشد. 

هر حادثه‌ای که رخ می‌دهد می‌توان از آن برای «تربیت» استفاده نمود. مربی با مهارت نمی‌گذارد رویداد‌ها بلااستفاده بگذرند و نه درس عبرتی از آن‌ها گرفته شود و نه راهنمایی با آن‌ها کرده شود. بلکه از آن‌ها بهره می‌گیرد تا مردم را تربیت کند و وجودشان را صیقل دهد و آن‌ها را تزکیه نماید. 

مزیت استفاده از رویداد‌ها نسبت به بقیه‌ی وسایل تربیتی این است که در نفس آدمیحالت خاصی را به وجود می‌آور؛ این حالت شبیه ذوب شدن فلزات است. وقتی یک اتفاق روی می‌دهد تمام موجودات آدمی را در خود درگیر می‌سازد و با تاثیر و تاثر از آن اتفاق آن قدر وجود آدمی پر حرارت می‌شود که گاهی می‌تواند وجود او را ذوب نماید یا نزدیک درجه یذوب برساند... یک ضرب المثل هست که می‌گوید: زمانی که آهن داغ است آن را بکب، چون ضربه زدن و کوبیدن آن، در آن زمان، برای حالت دادن و شکل گرفتن آهن، آسان‌تر است. 

حوادث و فتنه‌هایی که امروزه امت اسلامی دارد با آن‌ها روبرو می‌شود، از سویی دیگر فرصتی است برای اینکه شخصیت انسان مسلمان به طور جدی، محکم و نتیجه بخش صیقل داده شود. 

بزرگ‌ترین دلیل بر این گفتار، نسل نابی بود که پیامبر (ص) در اوج سختی‌ها و حوادث تربیت کرد؛ سختی‌ها و حوادثی که هم در ابتدا، در مکه با آن‌ها روبرو بودند و هم بعد از هجرت در مدینه با آن‌ها روبرو شدند و چشم‌ها را از شدت هراس خیره نگاه می‌داشتند. در چنین وضعیت‌های سختی بود که شخصیت انسان مسلمان صیقل پیدا می‌کرد و روز به روز و با هر حادثه‌ای که رخ می‌داد، این شخصیت پخته‌تر می‌شد، رشد پیدا می‌کرد و ویژگی‌هایش مشخص‌تر می‌گردید... 

نکته: وقتی ما می‌گوییم که خواستار استفاده نمودن از رویداد‌ها و حوادث هستیم؛ منظور ما این نیست که برای درس عبرت گرفتن از آن‌ها خود را به مشقت و تکلف واداریم... بلکه منظور ما این است که به روش تربیتی سودمندی از روش‌های پیامبر (ص) توجه نماییم... 

ششم: گشاده رویی و برداشتن دیوار‌ها

نفس آدمی ضعیف است و در خود احساسات و عواطف پنهانی دارد که اگر به آن نیکی نمایی جذب تو می‌شود. او انس و دوستی و فروتنی را دوست می‌دارد و از خودبزرگ بینی و تکلف بدش می‌آید و از بی‌مهری و ترش رویی و چهره درهم کشیدن بیزار است. گشاده رویی و برداشتن دیوارهایی که بین مربی و متربی وجود دارد، می‌تواند محیطی آرام و مطمئن ایجاد نماید که به کار «آموزش» سرعت بخشد و سبب پیشرفت کار «پرورش» شود و به طور واضح دایره‌ی آن را گسترده‌تر نماید. کسی که در منهج تربیتی رسول خدا (ص) دقت نماید تمام این‌ها را به وضوح مشاهده خواهد کرد و می‌فهمد این روش چقدر بر وجود مردم تاثیر می‌گذارد. 

 (برای مثال) وقتی کسی می‌خواست وارد مجلس پیامبر (ص) شود، دربانانی وجود نداشتند که مانع ورود او شوند – جریر بن عبدالله الجبلی (رض) گفته است: از وقتی مسلمان شدم، پیامبر (ص) هیچ‌گاه مانع این نشدند که ایشان را ببینم و هر وقت مرا می‌دیدند حتماً به روی من تبسم می‌زدد... (روایت بخاری ۳۰۳۵) 

پیش می‌آمد کسی نزد پیامبر (ص) می‌آمد و شخصیت او را نمی‌شناخت و دچار وحشت و ترس می‌شد چون گمان می‌برد قرار است نزد یک پادشاه برود پس پیامبر (ص) او را آرام می‌کردند. ابن مسعود (رض) می‌گوید: «مردی نزد پیامبر (ص) آمد، او با پیامبر (ص) صحبت کرد و به شدت دچار ترس و هراس شد. پس پیامبر (ص) به او فرمودند: آرام باش، من که پادشاه نیستم، من پسر زنی هستم که قدید می‌خورده است» (ابن ماجه ۳۳۱۲) (قدید: گوشت خشک شده نمک سود شده) 

مردم بسیار نزد پیامبر (ص) می‌رفتند «تا جایی که در آخر حیات خود نشسته نماز می‌خواندند، چون (رسیدگی به اوضاع) مردم او را ضعیف کرده بود» (روایت مسلم ۷۳۲) 

اگر مردم از رسول خدا وحشتی در دل داشتند، هرگز با این جرات و کثرت نزد او نمی‌رفتند. وقتی رسیدن به معلم یا مربی سخت باشد قطعاً حلقه‌هایی از آموزش و پرورش در زندگی دانش آموز یا متربی گم خواهد شد. 

کسی که در منهج تربیتی پیامبر (ص) و در سیرت او بنگرد، می‌بیند که چقدر با یارانش با گشاده رویی برخورد می‌کرده است، آن هم با وجود تمام شغولیت‌هایی که داشته و زندگی جدی و سرسختی که می‌گذرانده است. با تمام این وجود فرصت پیدا می‌کرد که با یارانش شوخی نماید، با آن‌ها هم نشین شود، در صحبت‌هایشان وارد شود و با آن‌ها همفکری نماید یا آن‌ها را آرام کند و دلداری دهد. برای مثال: 

عثمان بن عفان (رض) در خطبه‌ای فرمود: به خدا قسم! در سفر و حضر همراه پیامبر (ص) بودیم؛ او از بیمارانمان عیادت می‌کرد، جنازه‌هایمان را همراهی می‌کرد و همراه ما می‌جنگید و در کم و زیاد دلداریمان می‌داد. (روایت احمد ۵۰۴) 

امام احمد در مسند خود از عبدالرحمن بن غنم روایت کرده که معاذ بن جبل گفته است: قبل از غزوه تبوک پیامبر (ص) به همراه مردم (برای جنگیدن، از شهر) خارج شدند. وقتی صبح شد، نماز صبح را برای مردم برپا نمودند (و خود امام شدند). سپس مردم سوار سواره‌های خود شدند، وقتی آفتاب طلوع کرد چون مردم شب را در حرکت گذرانده بودند خواب آلود بودند. اما معاذ همراه پیامبر (ص) حرکت می‌کرد و رد او را دنبال می‌نمود... سپس پیامبر (ص) متوجه او شدند و به پشت سر خود نگاه کردند و فهمیدند هیچ یک از سپاهیان نزدیک‌تر از معاذ به او نیستند. پس او را صدا زدند و فرمودند:‌ای معاذ! او گفت: لبیک‌ای پیغمبر خدا! فرمود: به حرفم گوش کن و بیا نزدیک! پس معاذ به او نزدیک شد، تا جایی که سواره‌هایشان به هم چسبیدند. پیامبر (ص) فرمودند: گمان نمی‌کردم مردم این قدر از ما دور باشند. معاذ گفت:‌ای پیغمبر خدا! مردم خوابالوده شده‌اند؛ به همین خاطر مرکب‌هایشان از هم دور شدند و چرا می‌کنند و می‌روند. پیامبر (ص) فرمودند: من هم خوابالوده بودم. وقتی معاذ مسرت رسول خدا (ص) را دید و اینکه با او خلوت نموده است، گفت: به من اجازه بده از تو سوالی را بپرسم که مرا بیمار نموده و ناراحتم کرده است! پیامبر خدا (ص) فرمودند: درباره هر چه می‌خواهی از من سوال کن... (روایت احمد ۵/۲۴۵) 

چیزی که مشخص هست این است که این سوال مدت‌ها ذهن معاذ را به خود مشغول نموده بوده تا اینکه گشاده رویی و استقبال پیامبر (ص) از او را در چهره‌ی آن حضرت مشاهده می‌نماید و باعث می‌شود سوال خود را از او بپرسد. 

حال سوال اینجاست که واقعا فرزندان و دانش آموزان ما در وجود خود چه سوالات و مشکلات پنهانی دارند. آن‌ها به طور حتم، اگر فردی را بیابند که ساده و صمیمی یا خوشرو و جذاب باشد، مشکل خود را بیان خواهند کرد. اما اگر متربیان و دانش آموزان چنین افرادی را نیابند قطعاً به دنبال افرادی دیگر می‌گردند! 

سماک بن حرب گفته است: به جابر بن سمره (رض) گفتم: تو با رسول خدا (ص) هم نشین بودی؟ فرمود: بله. رسول خدا (ص) وقتی نماز صبح را به جا می‌آورد در مصلای خود می‌نشست تا این آفتاب می‌زد. یاران او با هم صحبت می‌کردند و دوران جاهلیت را یاد می‌کردند و شعر می‌گفتند و می‌خندیدند و پیامبر (ص) لبخند می‌زد. (روایت نسائی/ شرح سیوطی۳/۸۰-۸۱) 

مرعی بن یوسف کرمی (رحمت خدا بر او باد) در باب موضوع شوخی کردن گفته است:... - خدا یاری‌ات کند- بدان اگر شوخی خالی از چیزهای زشت باشد و این شوخی در هم نشینی با انسان‌های حقیر و کم خرد نباشد، بلکه در همنشینی با برادران اهل دل باشد اشکالی ندارد. همچنین نباید در شوخی اذیت و آزار و ضرری وجود داشته باشد یا از آبرو یا دِین فردی عیب جویی کرده شود. در این صورت اگر چیزهایی گفته شود که منظور او حسن معاشرت و فروتنی در برابر برادران دینی باشد و اینکه در کنار آن‌ها شادمان باشد و دیوار‌ها برداشته شود، شوخی اشکالی ندارد، اما نباید هدف او مسخره کردن و پایین آوردن شخصیت کسی باشد. 

شاعر می‌گوید: 

أفد طبعک المکدود بالجدّ راحةً                    یجم و علّله بشیئ من المزح

ولکن إذا أعطیته المزح فلیکن                     بقدار ما تعطی الطعام من الملح

 «با جدیت و کار و و تلاش پیوسته‌ات، وجود تو رنج کشیده و آزرده شده است پس به آن استراحت بده تا آسایش بیابد و با شوخی کردن آن را درمان نما/ ولی اگر خواستی از شوخی استفاده نمایی باید به اندازه‌ای که به غذا نمک می‌زنی از آن استفاده کنی. 

نکته: وقتی ما می‌گوییم خواستار گشاده رویی و برداشتن دیوار‌ها بین مربی و متربی هستیم منظور ما این نیست که مربی یا معلم خود را در شخصیت متربی یا دانش آموز آب نماید. ما می‌دانیم آب شدن و از دست دادن هیبت زمانی اتفاق می‌افتد که معلم یا مربی از شخصیت واقعی و نقش حقیقی خود دست بکشد؛ همچنین زمانی این اتفاق می‌افتد که شخص برای میل و رغبت و شادمانی نفس خود از این روش (گشاده رویی و برداشتن دیوار‌ها) استفاده نماید، نه برای تحقق اهداف آموزشی و پرورشی. 

هفتم: قانع کردن

اصل بر این است که مردم دربرابر فرمان‌ها تسلیم شوند و آن را انجام دهند و در برابر نواهی (اموری که نهی شده‌اند) باز تسلیم شوند اما ترک نمایند. روح و روان و وجود بعضی از مردم بی‌خانمان است و همیشه در یک حالت دودلی به سر می‌برند، حتی اگر این دودلی درست نباشد. وجود این مردمان بیدار نمی‌شود مگر اینکه مقداری قانعشان گردانیم و آن‌ها را به مسیر برگردانیم و خیر و خوبی که در وجودشان نهفته شده است را پررنگ‌تر نماییم. 

بخاری از ابوهریرة (رض) روایت کرده که مردی نزد پیامبر خدا (ص) آمد و گفت:‌ای رسول خدا! صاحب فرزند پسر سیاهی شده‌ام. فرمودند: آیا ش‌تر داری؟ گفت: بله، فرمودند: چه رنگی هستند؟ گفت: قرمز، فرمودند: آیا در میان آن‌ها ش‌تر خاکستری هم داری؟ گفت: بله، فرمودند: پس از کجا آمده، گفت: رگی (از اجدادش) به ارث برده، فرمودند: شایداین پسر نیز رگی (از اجدادش) به ارث برده است. (روایت بخاری ۲۶۳۳) 

چیزی که در اینجا مشخص است این است که پیامبر (ص) برای قانع کردن از محیط اطراف خود بهره جسته است؛ همچنین از یک سری چیزهای بدیهی نیز استفاده نموده که طرف مقابل بدان باور داشته باشد. و این‌ها به خودی خود، ازلوازم اصلی «قانع کردن» به شمار می‌آیند. 

در مسند امام احمد روایت شده است ابوحذیفه از عدی بن حاتم شنیده که می‌گوید: پیش رسول خدا (ص) رفتم، او گفت:‌ای عدی! اسلام بیاور تا در امان بمانی، گفتم: من صاحب دین (مسیحیت) هستم، فرمود: من از تو نسبت به دینت آگاه‌تر هستم، گفتم: تو از من نسبت به دینم آگاهتری؟! فرمود: بله! آیا تو از رکوسیّة (فرقه‌ای از مسیحیت) نیست، و یک چهارم غنیمت‌های جنگی قومت را نمی‌خوری؟ گفت: بله! فرمود: این در دین تو حلال نیست، گفت: همین که این حرف را زد در برابر این سخن فروتن شدم. فرمود: من می‌دانم چه چیزی تو را از اسلام آوردن باز می‌دارد، تو می‌گویی: مردمان ضعیف و کسانی که نیرویی ندارند و عرب‌ها آن‌ها را‌‌ رها کرده بودند (و پشت گرمی و خاندان و منزلتشان را از آن‌ها گرفته بودند) از او پیروی کرده‌اند؛ آیا تو می‌دانی حیرة چیست؟ گفتم: من آن را ندیده‌ام، اما درباره آن شنیده‌ام، فرمود: قسم به کسی که جان من در دست اوست! خداوند این امر را کامل خواهد کرد تا جایی که ظعینة (زنی که داخل کجاوه سوار بر ش‌تر است) از حیرة خارج می‌شود و بدون اینکه به کسی پناهنده باشد طواف خانه خدا را به جا خواهد آورد. همانا گنج‌های کسری پسر هرمز نیز فتح خواهد شد. گفتم: کسری پسر هرمز؟ فرمود: بله! کسری پسر هرمز و همانا آن قدر مال و ثروت بذل و بخشش خواهد شد که کسی آن را قبول نخواهد کرد. (حیرة: نام شهری در عراق) 

در این گفته‌ی پیامبر (ص) تامل نما: «من از تو نسبت به دینت آگاه‌تر هستم» این گفته اشاره به این موضوع دارد که کسی که می‌خواهد مردم را قانع کند باید دانش و فهم زیادی داشته باشد. همچنین به این گفته او (ص) نیز تامل نما: «من می‌دانم چه چیزی تو را از اسلام آوردن باز می‌دارد...» این گفته این را می‌رساند که ما باید چیزهایی را که مانع قرار گرفته را برداریم و شبهاتی که گاهی به تعداد زیاد در برابر پیشرفت دانش آموز یا متربی قرار می‌گیرند باطل و بی‌اساس کنیم. 

وقتی می‌بینی فرزندت کار حرامی انجام می‌دهد یا لباسی غیر اسلامی پوشیده است می‌توانی نشستی با او داشته باشی تا او را قانع کنی و شخصیت انسان مسلمان را به او یادآور شوی و با اینکه با بقیه‌ی مردم فرق می‌کند. این نشست به اذن خداوند می‌تواند تغییر و تحول در او به وجود آورد و این باعث می‌شود در آینده فرصتی به وجود آید تا از آن‌ها دست بکشد. 

این‌ها مجموعه‌ای بود از بعضی روش‌های آموزشی و پرورشی پیامبر (ص) که دوست داشتم به آن‌ها اشاره داشته باشم تا در آن‌ها تاملی کنیم چون برای تربیت نفس انسان تاثیر به سزایی دارد. 

آرزو دارم با این نوشتار سهمی داشته باشم برای «اصلاحی» که خواستار آن هستیم. 

والله اعلم و هو یهدی السبیل